شنبه 12 شهريور 1390برچسب:, :: 17:3 :: نويسنده : علی جوان نژاد
اکسیر خون تو
امروز در رثای تو من شعر گفته ام
ای بی نظیر!ماه فراموش گشته یاد
گفتند عاقبت بدنت را کفن گرفت
بر قاتلان دون و خبیث تو مرگ باد!
گفتند عشق،جسم تو را بر صلیب کرد
اما نگفته اند گناهت کدام بود
در خوابها عیان شدی زآن پس هزار بار
هر بار هم به دست تو از نور جام بود
روزی جهان به نام تو تعظیم می کند
روزی که آسمان همه جا پاک و روشن است
پاک از سقوط موشک و روشن ز نور عرش
خالی ز جنگها و زره پوش دشمن است
روزی که مرگ غنچه جز افسانه هیچ نیست
هرگز بسان تو نشود غنچه پایمال
روزی که بلبلان همه آواز می کنند
بی ترس،از اصابتِ سنگ و شکست بال
آن روز گرچه نیستی اما جهان ز توست
آخر ز خون توست که آن روز پا گرفت
فریاد می زنند در آن روز:این جهان
از خون عاشقان بلاکش شفا گرفت!
زمستان1388- بازنگری:7 مرداد1390
رستخیز عشق وقتی چترمان خداباشد بگذار ابر سرنوشت هرچه میخواهد ببارد. درباره وبلاگ آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند نويسندگان |
|||||
|